یک شنبه 14 / 9 / 1393
ن : behdad

در خواب های کودکی ام...

در خوابهای کودکی ام

هرشب طنین سوت قطاری که

   از ایستگاه می گذرد

دنباله ی قطار

              انگار هیچ گاه به پایان نمی رسد

انگار

بیش از هزار پنجره دارد

و در تمام پنجره هایش

                        تنها تویی که دست تکان می دهی

آنگاه

در چارچوب پنجره ها

                     شب شعله می کشد

با دود گیسوان تو در باد

در امتداد راه مه آلود

در دود

دود

دود...


 

 



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،


پنج شنبه 24 / 7 / 1393
ن : behdad

گاهی...

 

آسفالت
 
 
 
باران خورده
 
 
 
مثل فلس ماهی ها
 
 
 
از روشنی گاهی
 
 
 
بر هستی اشیا گواهی ها


تنهایی ای
 
 
 
آن سان که حتی سایه ات با تو
 
 
 
گاه آید و گاهی نمی آید
 
 
 
 
در بی پناهی ها

 

 

 

محمدرضا شفیعی

 



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،


یک شنبه 4 / 7 / 1393
ن : behdad

آغاز می شود

 

  • چیزی دارد تمام میشود چیزی دارد آغاز میشود ترک عادهای کهنه و خو گرفتن به عادتهای نو
  •  

  • این احساس چنان آشناست که گویی هزاران بار زندگیش کرده ام می دانم و نمیدانم.

  •  

 

 

 



 

 



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،


یک شنبه 4 / 7 / 1393
ن : behdad

ثانیه ها

 

  اين ها همه اسمش زندگي است
 
دلتنگي ها دل خموشي ها ثانيه ها دقيقه ها
 
حتي اگر تعدادشان به دو برابر آن رقمي كه برايت نوشته ام برسد
 
ما زنده ايم چون بيداريم
 
ما زنده ايم چون مي خوابيم
 
و رستگار و سعادتمنديم
 
زيرا هنوز بر گستره ويرانه هاي وجودمان پانشيني
 
براي گنجشك عشق باقي گذاشته ايم
 
خوشبختیم
 
 
 
 
حسین پناهی


 



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،


سه شنبه 8 / 4 / 1393
ن : behdad

لحظه های کاغذی

خسته ام از آرزوها ، آرزوهای شعاری


شوق پرواز مجازی ، بالهای استعاری


لحظه های کاغذی را، روز و شب تکرار کردن


خاطرات بایگانی،زندگی های اداری


آفتاب زرد و غمگین ، پله های رو به پایین 


سقفهای سرد و سنگین ، آسمانهای اجاری


با نگاهی سر شکسته،چشمهایی پینه بسته


خسته از درهای بسته، خسته از چشم انتظاری


صندلی های خمیده،میزهای صف کشیده


خنده های لب پریده ، گریه های اختیاری


عصر جدول های خالی، پارک های این حوالی


پرسه های بی خیالی، نیمکت های خماری


رو نوشت روزها را،روی هم سنجاق کردم


شنبه های بی پناهی ، جمعه های بی قراری


عاقبت پرونده ام را،با غبار آرزوها


خاک خواهد بست روزی ، باد خواهد برد باری


روی میز خالی من، صفحه ی باز حوادث


در ستون تسلیتها ، نامی از ما یادگاری

قیصرامین پور

 




:: موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،
:: برچسب‌ها: لحطه های کاغذی,


سه شنبه 8 / 4 / 1393
ن : behdad

بادبادک

بادِ بازیگوش، بادبادک را

بادبادک، دستِ کودک را

هر طرف می بُرد...

کودکی هایم با نخی نازک

به دستِ باد

آویزان!





:: موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،
:: برچسب‌ها: بادبادک, , , ,


سه شنبه 8 / 4 / 1393
ن : behdad

حالت چطور است؟

اینجا همه هر لحظه می پرسند:


«حالت چطور است؟»


اما کسی یک بار از من نپرسید:


«بالت...؟؟؟ »



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،
:: برچسب‌ها: حالت چطور است,


یک شنبه 19 / 2 / 1393
ن : behdad

گوش کن...


 


 

گوش کن

 

جاده صدا می زند از دور قدم های تو

 

چشم تو زینت تاریکی نیست.

 


پلک ها را بتکان


کفش به پا کن و بیا

و بیا تا جایی

که پر ماه به انگشت تو هشدار دهد


و زمان روی کلوخی بنشیند با تو

 

 

  مثل یک قطعه آواز به خود جذب کند


پارسایی است در آنجا که ترا خواهد گفت:

بهترین چیز نگاهی است که از حادثه ی عشق تر است

 

 

 

 

 

 




:: موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،


یک شنبه 19 / 2 / 1393
ن : behdad

حتی اگر نباشی...

می خواهمت چنانکه شب خسته خواب را

 

می جویمت چنانکه لب تشنه آب را

 

 

محو توام چنانکه ستاره به چشم صبح

 

 

یا شبنم سپیده دمان آفتاب را

 

 

بی تابم آنچنانکه درختان برای باد

 

 

با کودکان خفته به گهواره تاب را

 

 

بایسته ای چنانکه تپیدن برای دل

 

 

یا آنچنانکه بال پریدن عقاب را

 

 

حتی اگر نباشی، می آفرینمت

 

 

چونانکه التهاب بیابان سراب را

 

 

ای خواهشی که خواستنی تر ز پاسخی

 

 

با چون تو پرسشی چه نیازی جواب را

قیصر امین پور

 

     

 



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،


چهار شنبه 15 / 2 / 1393
ن : behdad

حرف دل

همه حرف دلم با تو همین است که دوست...

چه کنم؟... حرف دلم را بزنم یا نزنم؟...

گفته بودم که به دریا نزنم دل اما

کــــو دلی تا که به دریا بزنم یا نزنم؟...


"قیصر امین پور"

 




:: موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،


یک شنبه 5 / 2 / 1393
ن : behdad

ماه و سنگ....

 

اگر ماه بودم به هرجا که بودم
سراغ تو را از
خدا می گرفتم

وگر سنگ بودم به هر جا که بودی
سر رهگذار تو جا می گرفتم

 

اگر ماه بودی به صد ناز شاید
شبی بر لب بام من می نشستی

وگر سنگ بودی به هرجا که بودم
مرا می شکستی، مرا می شکستی


 



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،


پنج شنبه 28 / 1 / 1393
ن : behdad

مرافریادکن!

قصه نیستم که بگویی


نغمه نیستم که بخوانی


صدا نیستم که بشنوی


یا چیزی چنان که ببینی


یا چیزی چنان که بدانی

 

من دردمشترکم

 

مرا فریادکن






:: موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،


پنج شنبه 28 / 1 / 1393
ن : behdad

چشم ها پرسش بي پاسخ حيراني ها
دست ها تشنه تقسيم فراواني ها...
عمري به جز بيهوده بودن سر نكرديم
تقويم ها گفتند و ما باور نكرديم
دل در تب لبيك تاول زد ولي ما
لبيك گفتن را لبي هم تر نكرديم...
شعاع درد مرا ضرب در عذاب كنيد
مگر مساحت رنج مرا حساب كنيد...
دلم قلمرو جغرافياي ويراني است
هواي ناحيه ما هميشه باراني است



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،


شنبه 13 / 12 / 1392
ن : behdad

اولین روز بارانی

اولین روز بارانی را به خاطر داری؟

 

 

 وبه شالاپ شلوپ های گل آلود عشق ورزیدیم

 

دومین روز بارانی چطور؟

 

پیش بینی اش را کرده بودی چتر آورده بودی و من غافلگیر شدم

 

 سعی می کردی من خیس نشوم

 

و شانه سمت چپ تو کاملا خیس بود

 

و سومین روز چطور؟

 

گفتی سرت درد می کند و حوصله نداری سرما بخوری

 

 چتر را کامل بالای سر خودت گرفتی

 

و شانه راست من کاملا خیس شد.

 

 وچند روز پیش را چطور؟

 

به خاطر داری؟

 

که با یک چتر اضافه آمدی و مجبور بودیم

 

 برای اینکه پین های چتر توی چش و چالمان نرود

 

دو قدم از هم دورتر راه برویم…

 

فردا دیگر برای قدم زدن نمی آیم تنها برو..





:: موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،


شنبه 13 / 12 / 1392
ن : behdad

رنج جان کاهی است

گنج بودن و مجهول ماندن !

گنج بودن و در ویرانه ها فراموش ماندن!

رنج بزرگی است علم بودن و عالم نداشتن!

علم بودن عالم نیافتن!

زیبا بودن و نادیده ماندن!

فریاد بودن و نا شنیده ماندن!

نور بودن و روشن نکردن!

آتتش بودن و گرم نساختن!

عشق بودن و دلی نیافتن !

روح بودن و کالبدی نبودن!

چشمه بودن و تشنه ای نیافتن!

پیام بودن و پیامبر بودن و کسی نداشتن!

مثنوی بودن و خواننده ای ندیدن!


چنگ بودن و پنجه ی نوازنده ای نبودن....

 

چه بگویم ؟ خدا بودن و انسان نداشتن!

 

دکتر علی شریعتی



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،


یک شنبه 25 / 11 / 1392
ن : behdad

وقتی همه چیز روبراه است که امیدواری معنا ندارد ،

امید زمانی ارزشمند است که همه چیز در بدترین شرایط است؛

پس

هیچ وقت نا امید نشو ،

بویژه در اوج تاریکی و تنهایی و تلخی ..



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،


پنج شنبه 24 / 11 / 1392
ن : behdad

سایه

زندگی آیا درون سایه هامان رنگ می گیرد؟
یا که ما خود سایه های سایه های خود هستیم؟



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،


جمعه 23 / 11 / 1392
ن : behdad

تنهایم نگذار

گـــــاهی نـــــه گریـــــه آرامت می کنــــد


و نـــــــــــه خنــــــــده


نــــــــه فریـــــــــاد آرامــت می کنــــــــد


 نـــــــه سکــــــــوت


آنجـــــاست کـــــه بـــا چشمانی خیس


رو بـــه آسمـــــان می کنی و می گویی


خدایــــــا 


تنهـــــا تــــو را دارم 

 تنهایم مگذار

 


 



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،


چهار شنبه 21 / 11 / 1392
ن : behdad

دلم تنگ است

به دیدارم بیا هر شب، در این تنهایی ِ تنها و تاریک ِ خدا مانند
دلم تنگ است
بیا ای روشن، ای روشن‌تر از لبخند
شبم را روز کن در زیر سرپوش سیاهی‌ها
دلم تنگ است

بیا بنگر، چه غمگین و غریبانه

در این ایوان سرپوشیده، وین تالاب مالامال
دلی خوش کرده‌ام با این پرستوها و ماهی‌ها
و این نیلوفر آبی و این تالاب مهتابی
بیا ای همگناه ِ من درین برزخ

بهشتم نیز و هم دوزخ

به دیدارم بیا، ای همگناه، ای مهربان با من
که اینان زود می‌پوشند رو در خواب‌های بی گناهی‌ها
و من می‌مانم و بیداد بی خوابی
در این ایوان سرپوشیدهٔ متروک
شب افتاده ست و در تالاب ِ من دیری ست
که در خوابند آن نیلوفر آبی و ماهی‌ها، پرستوها
بیا امشب که بس تاریک و تن‌هایم

بیا ای روشنی، اما بپوشان روی

که می‌ترسم ترا خورشید پندارند
و می‌ترسم همه از خواب برخیزند
و می‌ترسم همه از خواب برخیزند
و می‌ترسم که چشم از خواب بردارند
نمی‌خواهم ببیند هیچ کس ما را
نمی‌خواهم بداند هیچ کس ما را
و نیلوفر که سر بر می‌کشد از آب

پرستوها که با پرواز و با آواز

 

و ماهی‌ها که با آن رقص غوغایی
نمی‌خواهم بفهمانند بیدارند
شب افتاده ست و من تنها و تاریکم
و در ایوان و در تالاب من دیری ست در خوابند
پرستوها و ماهی‌ها و آن نیلوفر آبی
بیا ای مهربان با من!
بیا ای یاد مهتابی!




:: موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،


چهار شنبه 21 / 11 / 1392
ن : behdad

اندوه

نه چراغ چشم گرگي پير
نه نفسهاي غريب كارواني خسته و گمراه
مانده دشت بيكران خلوت و خاموش
زير باراني كه ساعتهاست مي بارد
در شب ديوانه ي غمگين
كه چو دشت او هم دل افسرده اي دارد
در شب ديوانه ي غمگين
مانده دشت بيكران در زير باران ، آهن ، ساعتهاست
همچنان مي بارد اين ابر سياه ساكت دلگير
نه صداي پاي اسب رهزني تنها
نه صفير باد ولگردي
نه چراغ چشم گرگي پير
لحظه ي ديدار نزديك است
باز من ديوانه ام، مستم
باز مي لرزد، دلم، دستم
باز گويي در جهان ديگري هستم
هاي! نخراشي به غفلت گ
ونه ام را، تيغ
هاي، نپريشي صفاي زلفكم را، دست
و آبرويم را نريزي، دل
اي نخورده مست
لحظه‌ي ديدار نزديك است



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،


دو شنبه 19 / 11 / 1392
ن : behdad

لبخندبزن

لبخند بزن؛

برآمدگی گونه هایت توان آن را دارد که امید رفته را بازگرداند،

تجربه ثابت کرده است که گاه قوسی کوچک ، میتواند معماری بنایی را نجات دهد ...

 



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،


دو شنبه 28 / 10 / 1392
ن : behdad

کاش میدیدم چیست!

کاش می دیدم چیست

آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاریست

آه وقتی که تو لبخند نگاهت را

                                   می تابانی

بال مژگان بلندت را

                       می خوابانی

آه وقتی که تو چشمانت

آن جام لبالب از جان دارو را

                       سوی این تشنه ی جان سوخته می گردانی

موج موسیقی عشق

                      از دلم می گذرد

روح گلرنگ شراب

                      در تنم می گردد

دست ویران گر شوق

پر پرم می کند، ای غنچه رنگین پر پر....

من، در آن لحظه كه چشم تو به من می نگرد

برگ خشكيده ايمان را

در پنجه باد ،

رقص شيطانی خواهش را،

 در آتش سبز !

نور پنهانی بخشش را، در چشمه مهر !

اهتزاز ابديت را می بينم !!

بيش از اين، سوی نگاهت، نتوانم نگريست !

اهتزاز ابديت را يارای تماشايم نيست !

كاش می گفتی چيست؟

آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاريست

 

فریدون مشیری




:: موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،


دو شنبه 7 / 10 / 1392
ن : behdad

ای روزهای خوب که در راهید!
‌ای جاده‌‌های گم شده در مه‌!
ای روزهای سخت ادامه!
از پشت لحظه‌ها به در آیید!
این روزها که می‌گذرد،هر روز
در انتظار آمدنت هستم!
اما
با من بگو که آیا، من نیز
در روزگار آمدنت هستم؟
قیصر امین پور



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،


یک شنبه 6 / 10 / 1392
ن : behdad


 

همه هستی من آیه تاریكیست
كه تو را در خود تكرار كنان
به سحرگاه شكفتن ها و رستن های ابدی خواهد برد 

 

 

فروغ فرخزاد




:: موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،


یک شنبه 6 / 10 / 1392
ن : behdad

وقتی خیس از باران به خانه رسیدم

برادرم گفت: چرا چتری با خود نبردی؟

خواهرم گفت: چرا تا بند آمدن باران صبر نکردی؟

پدرم با عصبانیت گفت: تنها وقتی سرما خوردی متوجه خواهی شد

 اما مادرم در حالی که موهای مرا خشک می کرد گفت:

 باران احمق

این است معنی مادر




:: موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،


سه شنبه 1 / 10 / 1392
ن : behdad

عـــــآشِـق را ڪــﮧ بَـــرعَــڪــس ڪـــنـے

می شودقـشــــآع …!!!

دهخدا را میشناسی؟

لُــغَـتــــ نـآمِـــﮧ اَش راڪـﮧ بــآز ڪــرבم

نوشته بود:

قـشـــآع :

 

دردی که آدم را از درمان مایوس می کند!

 

 



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،
:: برچسب‌ها: عاشقانه,


یک شنبه 8 / 9 / 1392
ن : behdad

سقف خانه مان را سیل زده باشد یا طوفان
آسمانش برق زده باشد یا عصیان
فرق ندارد …
باز هم میشود خانه داشت
باز هم میشود ساکن شد
کافیست دلت را فرمان کنی !



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،


صفحه قبل 1 2 صفحه بعد


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان behdadveb و آدرس behdadveb.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.